-
قلب من
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 23:55
سلامی گرم٬ سلامی پر محبت٬ سلامی از اعماق جان٬ سلامی سرشار از عشق بر تو ای پروانه ی بی کسی هایم٬ ای شمع زندگیم٬ ای بلبل باغ وجودم٬ ای نفس سینه ی پرخروشم و ای ستاره ی آسمان تنهاییم. تویی که بار دیگر مفهوم عشق و محبت را برایم متجلی کردی. تویی که دوست داشتن را برایم معنا کردی. تویی که در میان ظلمت و تاریکی اطرافم راه را...
-
برگرد
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 18:03
می روی، آرام و بی صدا می روی... نمی دانم چه کسی رفتنت را به جنگلهای با شکوه شمال خبر داده که این گونه بر پاهای خود بلند شده و قامت برافراشته اند تا لحظه ی ورود تو را ببینند. آنچنان در اشتیاق ورود تو لحظه شماری می کنند که رفص کنان به این طرف و آنطرف می روند و برگهای خود را برای تو تکان می دهند. نمی دانم چه کسی رفتنت را...
-
خورشید، بسوز ...
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 18:03
ای خورشید بر چه می بالی؟ آیا بر روشنایی خود می بالی در حالی که محبوب من روشنگرتر است. مگر جز این است که قلبی را که تو نتوانستی روشن کنی او با چند لحظه حضورش آن را روشن نمود. آیا بر گرمای خود می بالی در حالی که محبوب من گرمابخش تر است. مگر جز این است که دستانی که از بی احساسی ها و دردهای روزگار سرد و خشن شده بود تو...
-
قلب عاشقم
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 11:38
عزیزم، حق داری اگر مرا ترک گویی و دیگر باز نگردی. خود می دانم که سرا پا اشکال و تقصیر هستم. می دانم نتوانسته ام آنگونه که تو می خواهی باشم، همه ی اینها را می دانم. ولی برای آخرین بار حرف دل مرا نیز بشنو. مگر غیر از این است که پروانه به زیبایی و نور خیره کننده ی شمع چشم می دوزد و بی تابانه به سوی آغوش گرم شمع می شتابد....
-
معنای عشق ...
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 11:29
تو چه می دانی عشق چیست. عشق موهبتی است که ارزش آن را نمی توان حتی بر زبان جاری کرد. زبانی که با تمام کوچکیش غرور یک مرد را می شکند. مردی که با تمام هیبت و مردانگیش قلبی لطیف و شکننده دارد. قلبی که آنقدر بزرگ است که کینه ها را در خود محو می کند و آنقدر کوچک است که جایی برای غیر معشوقش ندارد. معشوقی که با اولین نگاه...
-
عشق گمشده ...
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 11:28
من با خاموشی خود فریاد می زنم، من با اشکهای خود سخن می گویم، سخن از عشق. عشقی که مانند مرواریدهای گرانبهایی که در دل صدفهای سفید در اعماق اقیانوسها قرار دارد، نایاب و دور از دسترس شده است. از عشق چیزی جز نام آن باقی نمانده. هرچه در گوشه کنار این شهر به ظاهر متمدن بیشتر می گردی کمتر از عشق اثر و ردپایی می یابی. کجاست...
-
اعتراف ...
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 11:26
بر من خرده مگیرید، آری، اعتراف می کنم. من شمعم. شمعی که چشم براه است. چشم به راه پروانه ای عاشق. چشم براه پروانه ای که با شعله ی عشق من درآمیزد و من نیز تا آخر عمر همواره به عشق او بسوزم و آب شوم. این است و کمتر از این نیست بهای عشق و عاشق شدن. بهای عشق پاکی که به من هدیه کرد. آری، او وجودش را به من بخشید و از آنچه...
-
دلشکسته ترین عاشق ...
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 11:25
آری، من عاشقم. از همان آغاز تولد اجزای بدنم را عشق در آمیختند. آنگاه که هر یک از اجزای وچودم را از سمتی گردهم آوردند به گوشم خواندند که تو عاشقی. اما من حتی معنای عشق را نمی دانستم ولی کم کم باورم آمد که عاشقم و باید به پای معشوقم بسوزم ولی کیست آن معشوق که حتی یک بار نیز او را ندیده ام و نام او را نمی دانم. بالاخره...
-
خورشید و ماه
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 11:23
ای که مرا از خود می رانی و از من روی برمی گردانی، اگر می دانستی با این کارت چه بروز من می آوری حداقل از روی ترحم هم که شده به من پشت نمی کردی. چه بروز ماه می آید اگر روزی خورشید از او روی برگرداند. یگذار خود بگویم. همان ماهی که از درخشانی و نور سیمای شاد و مهربانش، هر شب همه جا روشن می شد، دیگر نوری برای تابیدن ندارد،...